بدون عنوان
امروز جمعست و بابایی با دوستش رفته باغ کارداشته و من و شما مثل بقیه روزهای هفته تنهاییم. البته با یک فرق بزرگ و اونم اینکه بابا قبل از رفتنش ساعت ٨.٥ شما را حمام برده و الان تو خواب خوابی و من حوصلم سر رفته و اومدم برات یادگاری بنویسم. دیروز من با شما صبح راه افتادیم و رفتیم دنبال گذرنامه. این اولین باری بود که بعد از به دنیا اومدنت با هم تنهایی رفتیم بیرون. کریرت را گذاشتم روی صندلی کنارم و رفتیم. کنار خیابون پارک کردم و کلی با حوصله کریرت را رو کالسکت نصب کردم و پیاده رفتیم تا پلیس + ١٠ که دیدم ای وای طبقه دومه. حالا چکار کنم؟ دوباره برگشتیم تا ماشین و من کریر و کالسکه را گذاشتم تو ماشین و بغلت کردم و دوباره یک عالمه راه رفتیم و از پله ه...
نویسنده :
مهسا
11:32